سانی کراویتز، ستوننویس سفر، و دوستپسر سابقش کیپ مجبور میشوند برای کمک به بهترین دوستانشان بری و جارود برای نامزدی با هم متحد شوند. این چهار نفر به کلبه برفی والدین سانی بازمیگردند و دوازده سنت تعطیلات را برپا میکنند.
در این تعطیلات، کارلیِ شاد و سرزنده، فهرست تصمیمات رها شدهی سال گذشتهاش را تکمیل میکند. او با کمک همکارش وایات، عشق و اعتماد به نفس لازم برای دنبال کردن رویاهایش را پیدا میکند.
«بهشت همینجا» با الهام از آهنگی به همین نام از میکی گایتون، داستان چهار فرد متفاوت را روایت میکند که در شب کریسمس، زمانی که کولاک شهر را درمینوردد، خود را در یک رستوران محلی گیر میاندازند.
این فیلم داستان بیوهای را دنبال میکند که برای نگهداری از تاکستان محلی و بزرگ کردن دو پسر جوانش تلاش میکند. او ممکن است در آستانهی معجزهی کریسمس باشد، زمانی که عاشق یک مرد خوشگذران شهری میشود که برای جمعآوری اطلاعات در مورد یک تاکستان احتمالی برای فروش فرستاده شده است.
الا دشوود (ارین کراکوف) و خواهرش ماریان (کیمبرلی سوستاد) از علاقهمندان پروپاقرص کریسمس هستند و صاحب یک کسب و کار برنامهریزی مهمانی میباشند. یکی از مشتریان جدید آنها یک شرکت اسباببازیسازی است و آنها با ادوارد فریس (لوک مکفارلن)، مدیرعامل شرکت، توافق ندارند.
سرآشپز برتر، گریس کوک، به دلیل رویکرد علمی-گوارشیاش به آشپزی، در نقدها مورد تحسین قرار میگیرد. او در طول کریسمس برای دیدن خانوادهاش مرخصی میگیرد و با مسافر آشر سنت جیمز ارتباط برقرار میکند، جایی که آشر به او کمک میکند تا دوباره با ریشههایش ارتباط برقرار کند.
زنی که بیش از حد کار میکند و هرگز برای هیچ کاری وقت ندارد، به طور غیرمنتظرهای در کریسمس شغلش را از دست میدهد. برادر بیبندوبارش او را به چالش میکشد تا به چیزهایی که قبلاً به آنها «نه» میگفته، «بله» بگوید.
هرینگتون نویسندهی یک مجموعه کتاب است، اما موفقیت تجاری او را به گوشهگیری تلخی کشانده است. وقتی او برای جشنوارهی سالانهی کریسمس به زادگاهش بازمیگردد، آوریل، مسئول روابط عمومی انتشاراتی که با او کار میکند، به او ملحق میشود.
یک عکاس اهل شهری کوچک، جان مردی مرموز را نجات میدهد که ممکن است فقط برای خرید زمین پارک خانوادگیشان - که محل برگزاری جشن سالانه کریسمس نیز هست - به شهر آمده باشد.
در سفری به اسکاتلند، یک طراح چیدمان، با وجود دخالتهای یک وارث ثروتمند، به یک جامعه کوچک کمک میکند تا یک نمایش نورانی جشن برپا کنند. آنها که مجبور به همکاری با یکدیگر شدهاند، برای به نمایش گذاشتن جادوی فصلی با هم متحد میشوند.
Tabloid journalist Charlotte attempts to land an interview with a reclusive Count. In response, the royal family has a groundskeeper pose as the Count since the real one fled years ago.
JJ, grieving the loss of her grandmother and seeking inspiration, stumbles upon an unexpected holiday destiny. Meeting Henrik, a Norwegian from Bergen, their connection deepens when he discovers she has a troll figurine from his hometown.
After her latest gallery exhibition literally goes up in flames, struggling artist Liv James accepts a teaching job at a local elementary school to make ends meet.
Jenna is a fashion designer who works for her friend's boutique. Their failing business was saved by a famous influencer. When Jenna comes to a lavish Hamptons wedding, she was mistaken for her, but she decides to go along to save business
Love springs between two senior citizens, Pyare Lal and Kelly. The story showcases them fighting against the orthodox norms of society to live together.
Ex-TV host Lex finds herself spending Christmas in a chalet with her son, ex-husband, and his new girlfriend. To avoid things getting too close to home, she volunteers to work at the chalet, all while documenting it for her new followers.
Football star, Graham Savoy, has always been too busy for love, but when he comes home to Notting Hill for Christmas, he changes his mind after meeting the one person who has no idea who he is.
Small town wedding planner Rachel is planning her biggest Christmas wedding for an influencer couple, is thrown a surprise when the bride's manager turns out to be Logan, her first love and high school sweetheart - her one that got away.
زندگی ادل زمانی که با اما آشنا می شود، به کلی تغییر می کند. اما زنی جوان است با موهای آبی است که به ادل کمک می کند تا به چیزهایی که برایش دست نیافتنی ...
ویکتور (ویلیام لوی) یکی از خوش تیپ ترین مردان جهان است ، اما او راز عمیقی دارد – او یک آدمکش خونسرد است. ویکتور بزرگ شده است تا فقط یک کاری را انجام دهد و آن کشتن برای پول است.. هنگامی که او به خانه رییس بی رحم باند مواد مخدرفرستاده می شود تا آخرین پول خود را برای انجام قتل دریافت کند ، با زنی زیبا به نام سارای (آلیشیا سانز) روبرو می شود که مجبور شده است 9 سال آخر عمر خود را با رییس باند مواد مخدر بگذراند. پس ازآنکه ویکتور آنجا را ترک میکند ، سارا شانس خود را برای آزادی با مخفی شدن درماشین امتحان می کند. اما اوضاع طبق برنامه پیش نمی رود و به جای آنکه به خانه خود بازگردد ، خود را در چنگال مرد خطرناک دیگری می بیند. هنگام فرار از رییس باند مواد مخدر و افراد بی رحمش ، ویکتور با وجدان خود روبرو می شود و او این خطر را می پذیرد که باید از اسیرش محافظت کند. در پایان ، جذابیت سارای ناخودآگاه بر ویکتور اثر غیرقابل انکاری می گذارد و او را در آغوش یک قاتل قرار می دهد..
ديانا، با رضايت و خوشحالي با پائولو ازدواج كرده ، اما به خاطر شور و اشتياق شديد او به روابط جنسي ، معمولا به روابط جنسي كوناه مدت پايان مي دهد. او اين موضوع ...
چهار دختر دانشجو در زمان تعطیلات بهاری خود بعد از دزدی از یک رستوران به زندان می افتند اما یک دلال مواد مخدر برای آنها وثیقه گذاشته و انها را آزاد می کند تا آنها ...
داریو یک ناشر خرده پا است. او به فستیوال ادبی مانتووا ملحق میشود. همسرش مارتا، او را به خاطر این کارش سرزنش میکند. لئون یک عکاس فرانسوی است. زمانی که داریو مشغول به کارهای خود ...
فیلم در ایالتی اشغال شده در قسمت آلمانی ایتالیا در سال 1944 میگذرد. چهار مرد اصلی ماجرا به ترتیب دوک، اسقف، عالیجناب و رئیس جمهور خوانده میشوند. آنها در وهله اول موافقت میکنند که با ...
مورفی که یک آمریکایی ساکن فرانسه است با دختری به نام الکترا وارد رابطه ای پرهیجان و داغ می شود ولی وقتی آنها همسایه زیبایشان را به خانه دعوت می کنند همه چیز تغییر می ...
داستان در فصل تابستان و در شهر نیویورک میگذرد که دختری در اولین دیدار با یک پسر، عاشقش می شود. آنها پس از مدتی قرار میگذارند تا در یک مهمانی که در شبی خاص برگزار ...