در حالی که مادرشان در بیمارستان مدرن گیملی، مانیتوبا در حال مرگ است، مادربزرگ ایسلندیشان برای دو کودک خردسال داستانی درباره اینار تنها، دوستش گونار و فرشتهای به نام اسنجوفریدور در یک گیملی قدیمی تعریف میکند.
وندی، خوانندهای مشتاق، با آرزوی موفقیت در صنعت موسیقی، سوار هواپیما میشود و به توکیو میرود. او خیلی زود با هیرو، یک نوازنده راک اند رول، رابطه عاشقانه برقرار میکند که وندی را متقاعد میکند تا خواننده اصلی گروهش شود.
در سال 1917 زمانی که نیروهای بریتانیا در فلسطین گرفتار خط مقدم ترک ها و آلمان ها شده اند، ناچاراً به سوارکاران استرالیایی تکیه می کنند که قصد شکستن این حصار را دارد...
دختری روستایی به نام کاسیا سولسکا توسط خانوادهاش مجبور به ازدواج با مردی میشود که او را جذاب نمیداند. او مخفیانه به دانشگاه میرود، از روستای خود به ورشو فرار میکند و در آنجا به عنوان پرستار بچه شروع به کار میکند.
آلن ویتمور، یک محقق جوان آمریکایی، برای ملاقات با پروفسور راث، که با او در یک پروژه مخفی به نام "Intextus" همکاری داشته، به بوداپست میرود، در حالی که یک قاتل مرموز در حال فرار است...
در روز گای فاکس در سال ۱۸۹۲، اسکار وایلد به اجرای نمایشنامه جنجالی و ممنوعه خود، «سالومه»، میرود. این «تئاتر» یک فاحشهخانه است و اجراکنندگان آن، فاحشهها هستند.
Helen and Bone live in a repressive futuristic dystopian society they badly want to escape from. Mysterious Jason hires them to steal a disc for him. It's practically a suicide mission, but he claims he can smuggle them out, in return.
While taking a holiday in the country with his mother, Dennis hits on a scheme to impress a girl so that she'll go away on a trip with him as his girlfriend. Although he fails to gain any interest from the girl, the police take a great interest in his story. From this point on, Dennis digs a deeper hole for himself at every turn.
استن، پدر ون، از همه لحظات زندگی شخصیشان فیلمبرداری می کند. اما او از مادر بزرگ او آرمن مراقبت نمی کند. با وجود اینکه توانایی نگهداری از او در خانه را دارد، اما آرمن در ...
زندگی ادل زمانی که با اما آشنا می شود، به کلی تغییر می کند. اما زنی جوان است با موهای آبی است که به ادل کمک می کند تا به چیزهایی که برایش دست نیافتنی ...
ویکتور (ویلیام لوی) یکی از خوش تیپ ترین مردان جهان است ، اما او راز عمیقی دارد – او یک آدمکش خونسرد است. ویکتور بزرگ شده است تا فقط یک کاری را انجام دهد و آن کشتن برای پول است.. هنگامی که او به خانه رییس بی رحم باند مواد مخدرفرستاده می شود تا آخرین پول خود را برای انجام قتل دریافت کند ، با زنی زیبا به نام سارای (آلیشیا سانز) روبرو می شود که مجبور شده است 9 سال آخر عمر خود را با رییس باند مواد مخدر بگذراند. پس ازآنکه ویکتور آنجا را ترک میکند ، سارا شانس خود را برای آزادی با مخفی شدن درماشین امتحان می کند. اما اوضاع طبق برنامه پیش نمی رود و به جای آنکه به خانه خود بازگردد ، خود را در چنگال مرد خطرناک دیگری می بیند. هنگام فرار از رییس باند مواد مخدر و افراد بی رحمش ، ویکتور با وجدان خود روبرو می شود و او این خطر را می پذیرد که باید از اسیرش محافظت کند. در پایان ، جذابیت سارای ناخودآگاه بر ویکتور اثر غیرقابل انکاری می گذارد و او را در آغوش یک قاتل قرار می دهد..
ديانا، با رضايت و خوشحالي با پائولو ازدواج كرده ، اما به خاطر شور و اشتياق شديد او به روابط جنسي ، معمولا به روابط جنسي كوناه مدت پايان مي دهد. او اين موضوع ...
چهار دختر دانشجو در زمان تعطیلات بهاری خود بعد از دزدی از یک رستوران به زندان می افتند اما یک دلال مواد مخدر برای آنها وثیقه گذاشته و انها را آزاد می کند تا آنها ...
داریو یک ناشر خرده پا است. او به فستیوال ادبی مانتووا ملحق میشود. همسرش مارتا، او را به خاطر این کارش سرزنش میکند. لئون یک عکاس فرانسوی است. زمانی که داریو مشغول به کارهای خود ...
فیلم در ایالتی اشغال شده در قسمت آلمانی ایتالیا در سال 1944 میگذرد. چهار مرد اصلی ماجرا به ترتیب دوک، اسقف، عالیجناب و رئیس جمهور خوانده میشوند. آنها در وهله اول موافقت میکنند که با ...
مورفی که یک آمریکایی ساکن فرانسه است با دختری به نام الکترا وارد رابطه ای پرهیجان و داغ می شود ولی وقتی آنها همسایه زیبایشان را به خانه دعوت می کنند همه چیز تغییر می ...
داستان در فصل تابستان و در شهر نیویورک میگذرد که دختری در اولین دیدار با یک پسر، عاشقش می شود. آنها پس از مدتی قرار میگذارند تا در یک مهمانی که در شبی خاص برگزار ...