در نزدیکی باتلاقهای بای دو لا سن، روبروی بندر لو هاور، آگوست مارویلور، یک کشاورز مسن، با کمک خانوادهاش از 400 هکتار زمین کشاورزی بهرهبرداری میکند و با دستی آهنین بر آن حکومت میکند.
داستان تاجری که از منشی جوان جذابش باج می گیرد تا آخر هفته را با او بگذراند. اگرچه او شخصیتی ناپایدار دارد، اما به تدریج به عنوان یک شخصیت دلسوز ظاهر می شود.
در سال 1916، زمانی که یک شورشی مکزیکی توپهای ارتش آمریکا را میدزدد، ژنرال پرشینگ گروهی از افراد نامناسب را برای بازیابی سلاحهای دزدیده شده میفرستد.
مارینا و دوست پسرش در سفری به فرانسه با هم مشاجره می کنند. در حال رانندگی در میان صخره ها، با حواسپرتی سرعت آنها بیشتر شده و پس از برخورد با یک صخره به دریا می افتند. مارینا از ماشین بیرون می پرد، اما به نظر می رسد دوست پسر او غرق شده و...