در سال هزار و نهصد و سی "مارجوری کینان راولینگز" برای رسیدن به آرامش به منطقه ای دورافتاده در فلوریدا نقل مکان کرد. او از رفتار مردان مهربان، ویراستار و همسایگان گیج, اذیت می شود، اما به زودی به وجود آنها عادت کرده و کتاب "دِ یِرلینگ" را می نویسد کتابی در
یک خانواده شهری که از خشونت و جرم درون شهر خسته شده اند، به یک روستای کوچک در کنار یک دریاچه نقل مکان می کنند. همه چیز به ظاهر خوب به نظر می رسد تا زمانی که اجسادی در دریاچه ظاهر می شوند...