پس از مصدومیت شدید و مرگبار یک صخره نورد , پزشکان به او می گویند که دوباره قادر به انجام این کار نخواهد بود.در دوران نقاهت این سوال برایش پیش میآید: که بعد از اینکه تقریبا مرگ را با چشمانش دید، چرا صعود را ادامه داد؟
یک پزشک جوان و مشتاق به اسم رابرت مریوال خودش را در خدمت یک پادشاه می بیند و اینکه یکی از چاپلوسان عزیز پادشاه را نجات داده است. و از همین فرصت استفاده می کند ...
"مایکل" که یک دانشجوی کالج است دوست دختر خود "گبریلا" و خانواده اش را برای کریسمس در کانادا ملاقات می کند.اما وقتی به آنجا می رسد "گبریلا" به او می گوید که دیگر دوستش ندارد...