نویسنده مشهور، کارا دورانت پس از سالها پسانداز، سرانجام خانه رویاییاش را در ساحل رودخانه زادگاهش میخرد، اما کشف میکند که یک سد آبی درست در مقابل آن ساخته میشود که توسط رایلی ایوانز خوشتیپ و عشایری مهندسی میشود.
دلالی با نفوذ به نام سم والاس بعد از اینکه زندگی ش در نیویورک به طور غیرمنتظره از هم می پاشد،برای تعطیلات به شهر کوچک خود باز می گردد و با معشوقه دوران دبیرستان خود مجددا ارتباط برقرار می کند.
زمانی که ساختوساز در خیابان اصلی تهدید میکند که مغازههای شهر را از کار بیاندازد، شهردار الکس فاستر تصمیم میگیرد برای افزایش فروش، بازار کریسمس راه اندازی کند.