11 سال پس از آنکه شوهر مایکابل لاسا توسط گروه باسک ETA کشته شده ، در راستای تلاشش برای ایجاد عدالت او موافقت می کند تا با یکی از قاتلان که در زندان است ملاقات کند،.
روزا در آستانه 45 سالگی است و متوجه می شود که او زندگی خود را برای خدمت به دیگران سپری کرده است. بنابراین او تصمیم می گیرد همه چیز را پشت سر بگذارد و زندگی اش را خودش اداره کند و آرزو هایش را تحقق بخشد.