الگار اندرز در سن بیست و نه سالگی از خانه فرار می کند. او ساختمانی در محله ی سیاه پوست ها در بروکلین خریداری می کند. در ابتدا الگار قصد داشت اجاره نشینان سیاه پوست را از این ساختمان بیرون کرده و آن را به یک خانه ی شیک و مردن تبدیل کند اما بعد از مدتی نظر
موریس میشکین یک پیرمرد یهودی مذهبی است که در نیو یورک زندگی می کند. همسر او، فنی، به شدت مریض است. او خیاط است اما به دلیل درد کمرش از کار افتاده است. او حتی پول کافی برای تهیه ی دارو های مورد نیاز همسرش را نیز ندارد...