اولیویا و الکس یک زوج لزبین هستند که با وجود اختلاف سنی، عاشق یکدیگرند. وقتی مسئله بارداری مطرح میشود و همسایهشان جان با آنها دوست میشود، هر دو شروع به گرفتن تصمیمات واقعاً فاجعهباری میکنند.
وقتی همسرش به دلیل اعتیاد او به الکل نذر میکند که فرزندشان را سقط کند، گانو که آدم بیعرضهای است، در حالی که با عادتهای الکلی خودش دست و پنجه نرم میکند، به ممنوعیت الکل در شهرش اعتراض میکند.
آژانس «دستان یاریرسان» افراد بسیار عجیبی را برای انجام کارهای بسیار عجیب استخدام میکند. حتی سادهترین کارها هم توسط کارکنان بیکفایت اما دوستداشتنی خراب میشوند.
لئو رایش، این ذهن جوان و خودآگاهِ مهم، با عدم قطعیتِ پیچدرپیچِ آیندهی جمعیمان روبرو میشود و سوالات بزرگی میپرسد، سوالاتی مانند: «آیا این کمکی میکند؟»، «آیا من جذاب هستم؟» و «بیاحترامی نباشه بچهها، اما واقعاً چه اتفاقی داره میافته؟»
جولیت برای گرفتن ترفیع شغلی، شمعهای کریسمس را به رئیسش هدیه میدهد و از تام، صاحب یک مغازه شمعفروشی، کمک میگیرد. تام ابتدا قبول نمیکند اما وقتی متوجه میشود که پول به تحقق آرزوی کریسمس دخترش کمک میکند، موافقت میکند.
آلیشیا گلار (تیا موری) یک مربی مدرسه آشپزی است که هم آرزوهای واقعی شغلی و هم زندگی شخصی خود را کنار گذاشته است. اما در این تعطیلات، سرنوشت با او یار است. او برای شرکت در مسابقه آشپزی سالانه کرینگل در شهر دعوت میشود و از یک راز خانوادگی مطلع میشود که میتواند همه چیز را تغییر دهد و همان فرصت بزرگی باشد که برای تبدیل شدن به یک سرآشپز محترم مانند رئیس سابقش بابی (بادی والاسترو) به آن نیاز دارد. لوگان، سرآشپز آتشین مزاج و شاگرد کرینگل، در این مسابقه او را راهنمایی میکند.
ریچل در یک حلقه زمانی گیر افتاده و شب مهمانی حنوکای والدینش را دوباره تجربه میکند. آیا زک، پسر خوبی که مادربزرگ سعی دارد او را با او آشنا کند، میتواند به او کمک کند تا به فردا برسد؟
تام که گواهینامهاش را به دلیل رانندگی تحت تأثیر الکل از دست داده، بنته، یک خدمتکار خانگی، را به عنوان راننده خود استخدام میکند. او به راحتی تسلیم جذابیتهای او میشود و در نتیجه همسرش، جکی، یک خدمتکار خانگی مرد به نام آرون را استخدام میکند.
هرمان به کلوپهای رقص علاقه دارد. دانی به چاشنیها علاقه دارد و تیفانی به تازگی از ورزشهای رزمی کنارهگیری کرده است. اینها دوستان جدید اندی هستند، پس از اینکه او بیخبر دختر رویاهایش را در یک گروه ترک اعتیاد جنسی دنبال میکند.
دکتر نوکی رسوا شده و به بیمارستانی در جزیرهای دورافتاده فرستاده میشود. یکی از کارکنان به نام گلدستون اسکروِر به او یک معجون لاغری مخفیانه میدهد و او به انگلستان بازمیگردد تا به شهرت و ثروت برسد. اما دیگران میخواهند از خوششانسیهای او سوءاستفاده کنند و برخی فقط میخواهند او را به دردسر بیندازند.
راس ریموند، خواننده شماره یک آمریکا، ناپدید میشود و با نام تامی هالستد به نیروی دریایی میپیوندد. دوروتی رابرتز، روزنامهنگار مجله، مصمم است بفهمد چه اتفاقی برای راس افتاده است و تمام تلاش خود را میکند تا عکسی از او بگیرد تا ثابت کند که او راس ریموند است. دوستان تامی، پومروی واتسون و اسموکی آدامز، در حالی که پومروی نامههای عاشقانه به پتی اندروز مینویسد، به او کمک میکنند. اما چون اسموکی باعث میشود پومروی در نامهها درباره خودش دروغ بگوید، و وقتی پتی به پایگاه نیروی دریایی میآید، او ...
برای جشن گرفتن پنجاهمین سالگرد تولد ایو، دوستانش قصد دارند او را به بهشت آفتابی پاروس در یونان ببرند. اما به دلیل لغو پرواز، تعطیلات در مقصدی بسیار بارانیتر برگزار میشود: خانه خانوادگی ایو در بریتانی.
زندگی ادل زمانی که با اما آشنا می شود، به کلی تغییر می کند. اما زنی جوان است با موهای آبی است که به ادل کمک می کند تا به چیزهایی که برایش دست نیافتنی ...
ویکتور (ویلیام لوی) یکی از خوش تیپ ترین مردان جهان است ، اما او راز عمیقی دارد – او یک آدمکش خونسرد است. ویکتور بزرگ شده است تا فقط یک کاری را انجام دهد و آن کشتن برای پول است.. هنگامی که او به خانه رییس بی رحم باند مواد مخدرفرستاده می شود تا آخرین پول خود را برای انجام قتل دریافت کند ، با زنی زیبا به نام سارای (آلیشیا سانز) روبرو می شود که مجبور شده است 9 سال آخر عمر خود را با رییس باند مواد مخدر بگذراند. پس ازآنکه ویکتور آنجا را ترک میکند ، سارا شانس خود را برای آزادی با مخفی شدن درماشین امتحان می کند. اما اوضاع طبق برنامه پیش نمی رود و به جای آنکه به خانه خود بازگردد ، خود را در چنگال مرد خطرناک دیگری می بیند. هنگام فرار از رییس باند مواد مخدر و افراد بی رحمش ، ویکتور با وجدان خود روبرو می شود و او این خطر را می پذیرد که باید از اسیرش محافظت کند. در پایان ، جذابیت سارای ناخودآگاه بر ویکتور اثر غیرقابل انکاری می گذارد و او را در آغوش یک قاتل قرار می دهد..
ديانا، با رضايت و خوشحالي با پائولو ازدواج كرده ، اما به خاطر شور و اشتياق شديد او به روابط جنسي ، معمولا به روابط جنسي كوناه مدت پايان مي دهد. او اين موضوع ...
چهار دختر دانشجو در زمان تعطیلات بهاری خود بعد از دزدی از یک رستوران به زندان می افتند اما یک دلال مواد مخدر برای آنها وثیقه گذاشته و انها را آزاد می کند تا آنها ...
داریو یک ناشر خرده پا است. او به فستیوال ادبی مانتووا ملحق میشود. همسرش مارتا، او را به خاطر این کارش سرزنش میکند. لئون یک عکاس فرانسوی است. زمانی که داریو مشغول به کارهای خود ...
فیلم در ایالتی اشغال شده در قسمت آلمانی ایتالیا در سال 1944 میگذرد. چهار مرد اصلی ماجرا به ترتیب دوک، اسقف، عالیجناب و رئیس جمهور خوانده میشوند. آنها در وهله اول موافقت میکنند که با ...
مورفی که یک آمریکایی ساکن فرانسه است با دختری به نام الکترا وارد رابطه ای پرهیجان و داغ می شود ولی وقتی آنها همسایه زیبایشان را به خانه دعوت می کنند همه چیز تغییر می ...
داستان در فصل تابستان و در شهر نیویورک میگذرد که دختری در اولین دیدار با یک پسر، عاشقش می شود. آنها پس از مدتی قرار میگذارند تا در یک مهمانی که در شبی خاص برگزار ...