"دانا" هجده ساله که پس از مرگ مادرش مورد هجوم خاطرات او قرار گرفته، برای عمل کردن به رویای مادرش، مالیبو را به مقصد آفریقای جنوبی ترک می کند تا در بندر جفریز موج سواری ...
وقتی دوست مورد اعتماد ماتیاس به او خیانت می کند، همه قدرت و توانش را جمع می کند تا دشمنی قدرتمند را که قصد دارد قدرتی باستانی را آزاد کند متوقف سازد...