وقتی پسر یک دامدار کوچک محافظه کار از رفتن به جنگ ویتنام امتناع می کند، پدرش او را طرد می کند. پانزده سال بعد، مادرش از او میخواهد که به خانه بازگردد و برای آخرین بار تلاش کند تا با پدر همچنان مغرور و سرسختش صلح کند.
چه کسی می توانست استیسی، تشویق کننده محبوب و زیبا را با چاقو به قتل برساند؟ میتوانست کار مونیکا، یک دختر ضداجتماعی باشد، یا همچنین کار جیل یا شاید آن دختر سادهای که کسی به آن شک نداشت.