مائو مینگ، کشیش تائوئیست، به همراه دو روح همراهش که توسط گروهی از ارواح بیقرار از روستای خود رانده شدهاند، برای یافتن ثروت به روستای دیگری میروند. در آنجا، مینگ با استاد گائو، "شکارچی خونآشامها" آشنا میشود که در تلاش است تا یک جادوگر شیطانی و نوچههایش را که هدفشان غلبه بر نژاد بشر است، شکست دهد. گائو همچنین به مینگ اطلاع میدهد که انسانها و ارواح نمیتوانند در کنار هم به طور مسالمتآمیز زندگی کنند. وقتی مینگ و ارواح همراهش از هم جدا میشوند، بعداً توسط جادوگر مورد حمله قرار میگیرند. در نتیجه، مینگ به نیروهای گائو میپیوندد.
مراسم تدفین ریش سفید یک روستا با زنده شدن جسد و تبدیل شدن به یک خونآشام به هم می ریزد. در این بین یک کشیش تائو به همراه دو شاگردش قصد دارند جلوی این فاجعه ...
یک باستان شناس گورکن نمونه هایی به خوبی حفظ شده از جسد یک مرد، زن و فرزندشان پیدا می کند که برای دانشمندان و دو دستیارش امری مجهول است. این اجساد خون اشام هایی هستند که از حرکت بازداشته شده اند...
کشیشی تائویست از اینکه کشیشِ بودایی همکارش به همسایگی او میآید خوشحال نیست. دشمنی و رقابت بین آنها شکل میگیرد اما باید به زودی مشکلاتشان را کنار بگذارند چرا که یک خونآشام از تابوتش بیرون آمده و آشوب را با خود به شهر آورده است.
زندگی ادل زمانی که با اما آشنا می شود، به کلی تغییر می کند. اما زنی جوان است با موهای آبی است که به ادل کمک می کند تا به چیزهایی که برایش دست نیافتنی ...
ویکتور (ویلیام لوی) یکی از خوش تیپ ترین مردان جهان است ، اما او راز عمیقی دارد – او یک آدمکش خونسرد است. ویکتور بزرگ شده است تا فقط یک کاری را انجام دهد و آن کشتن برای پول است.. هنگامی که او به خانه رییس بی رحم باند مواد مخدرفرستاده می شود تا آخرین پول خود را برای انجام قتل دریافت کند ، با زنی زیبا به نام سارای (آلیشیا سانز) روبرو می شود که مجبور شده است 9 سال آخر عمر خود را با رییس باند مواد مخدر بگذراند. پس ازآنکه ویکتور آنجا را ترک میکند ، سارا شانس خود را برای آزادی با مخفی شدن درماشین امتحان می کند. اما اوضاع طبق برنامه پیش نمی رود و به جای آنکه به خانه خود بازگردد ، خود را در چنگال مرد خطرناک دیگری می بیند. هنگام فرار از رییس باند مواد مخدر و افراد بی رحمش ، ویکتور با وجدان خود روبرو می شود و او این خطر را می پذیرد که باید از اسیرش محافظت کند. در پایان ، جذابیت سارای ناخودآگاه بر ویکتور اثر غیرقابل انکاری می گذارد و او را در آغوش یک قاتل قرار می دهد..
ديانا، با رضايت و خوشحالي با پائولو ازدواج كرده ، اما به خاطر شور و اشتياق شديد او به روابط جنسي ، معمولا به روابط جنسي كوناه مدت پايان مي دهد. او اين موضوع ...
چهار دختر دانشجو در زمان تعطیلات بهاری خود بعد از دزدی از یک رستوران به زندان می افتند اما یک دلال مواد مخدر برای آنها وثیقه گذاشته و انها را آزاد می کند تا آنها ...
داریو یک ناشر خرده پا است. او به فستیوال ادبی مانتووا ملحق میشود. همسرش مارتا، او را به خاطر این کارش سرزنش میکند. لئون یک عکاس فرانسوی است. زمانی که داریو مشغول به کارهای خود ...
فیلم در ایالتی اشغال شده در قسمت آلمانی ایتالیا در سال 1944 میگذرد. چهار مرد اصلی ماجرا به ترتیب دوک، اسقف، عالیجناب و رئیس جمهور خوانده میشوند. آنها در وهله اول موافقت میکنند که با ...
مورفی که یک آمریکایی ساکن فرانسه است با دختری به نام الکترا وارد رابطه ای پرهیجان و داغ می شود ولی وقتی آنها همسایه زیبایشان را به خانه دعوت می کنند همه چیز تغییر می ...
داستان در فصل تابستان و در شهر نیویورک میگذرد که دختری در اولین دیدار با یک پسر، عاشقش می شود. آنها پس از مدتی قرار میگذارند تا در یک مهمانی که در شبی خاص برگزار ...