New York urologist Harold Lear gets a taste of his own medicine when he suffers a heart attack and is confronted with a medical institution which doesn't seem equipped to help. Wife Martha steps in to fight the system and get a measure of service and compassion. Ultimately the greatest battle is not waged against the medical profession, however, but against Lear's own failing body and his own mortal fears.
داستان غم انگیز پیرمردی ست که تلاش میکند با غمنبودن همسرش کنار بیایید. وقتی همسر دوست داشتنی سام پیک« کورا »فوت میکند. سگی سفید همدم و همراز او میشود .سام سگ را به سفری خاطره انگیز میبرد.
یک مرد بیوه افسرده با فردی 21 ساله که روحیه ای آزاد دارد و یک زوج باورنکردنی که خارج جاده می ایستند و از ماشین ها سواری مجانی می گیرند، ملاقات می کند. آنها یاد می گیرند که به تفاوت های یکدیگر احترام بگذارند، دوست می شوند و یکدیگر را تشویق می کنند تا شروع های جدید را پذیرا باشند و با ترس های خود روبرو شوند...
پسری به نام بادی که والدینش از هم جدا شدهاند و مادرش نیز در نیویورک بازیگر است، به خانه اقوامش در جنوب که همگی مجرد هستند می رود، . ورود بادی یه خانه شور و زندگی را به آنجا بازمیگرداند.
یک هنرپیشه زن الکلی اهل برادوی از یک درمان 12 هفتهای بیرون میآید تا با مشکلات بهترین دوستانش و نیز دختر نیازمندش روبرو شود. او سعی می کند ترس های ناشی از بازگشت به کار را از بین ببرد ... »
زندگی ادل زمانی که با اما آشنا می شود، به کلی تغییر می کند. اما زنی جوان است با موهای آبی است که به ادل کمک می کند تا به چیزهایی که برایش دست نیافتنی ...
ویکتور (ویلیام لوی) یکی از خوش تیپ ترین مردان جهان است ، اما او راز عمیقی دارد – او یک آدمکش خونسرد است. ویکتور بزرگ شده است تا فقط یک کاری را انجام دهد و آن کشتن برای پول است.. هنگامی که او به خانه رییس بی رحم باند مواد مخدرفرستاده می شود تا آخرین پول خود را برای انجام قتل دریافت کند ، با زنی زیبا به نام سارای (آلیشیا سانز) روبرو می شود که مجبور شده است 9 سال آخر عمر خود را با رییس باند مواد مخدر بگذراند. پس ازآنکه ویکتور آنجا را ترک میکند ، سارا شانس خود را برای آزادی با مخفی شدن درماشین امتحان می کند. اما اوضاع طبق برنامه پیش نمی رود و به جای آنکه به خانه خود بازگردد ، خود را در چنگال مرد خطرناک دیگری می بیند. هنگام فرار از رییس باند مواد مخدر و افراد بی رحمش ، ویکتور با وجدان خود روبرو می شود و او این خطر را می پذیرد که باید از اسیرش محافظت کند. در پایان ، جذابیت سارای ناخودآگاه بر ویکتور اثر غیرقابل انکاری می گذارد و او را در آغوش یک قاتل قرار می دهد..
ديانا، با رضايت و خوشحالي با پائولو ازدواج كرده ، اما به خاطر شور و اشتياق شديد او به روابط جنسي ، معمولا به روابط جنسي كوناه مدت پايان مي دهد. او اين موضوع ...
چهار دختر دانشجو در زمان تعطیلات بهاری خود بعد از دزدی از یک رستوران به زندان می افتند اما یک دلال مواد مخدر برای آنها وثیقه گذاشته و انها را آزاد می کند تا آنها ...
داریو یک ناشر خرده پا است. او به فستیوال ادبی مانتووا ملحق میشود. همسرش مارتا، او را به خاطر این کارش سرزنش میکند. لئون یک عکاس فرانسوی است. زمانی که داریو مشغول به کارهای خود ...
فیلم در ایالتی اشغال شده در قسمت آلمانی ایتالیا در سال 1944 میگذرد. چهار مرد اصلی ماجرا به ترتیب دوک، اسقف، عالیجناب و رئیس جمهور خوانده میشوند. آنها در وهله اول موافقت میکنند که با ...
مورفی که یک آمریکایی ساکن فرانسه است با دختری به نام الکترا وارد رابطه ای پرهیجان و داغ می شود ولی وقتی آنها همسایه زیبایشان را به خانه دعوت می کنند همه چیز تغییر می ...
داستان در فصل تابستان و در شهر نیویورک میگذرد که دختری در اولین دیدار با یک پسر، عاشقش می شود. آنها پس از مدتی قرار میگذارند تا در یک مهمانی که در شبی خاص برگزار ...