داستان آدرین، رقصنده جذابی که شغلش بر اثر تصادف موتورسیکلت از هم پاشید، و حال جوانی خود را در بیکاری هدر می دهد. زندگی او با ملاقات با مارگوت که از کلاهبرداری و دستکاری های عاشقانه زندگی می کند، تغییر می کند.
خلاصه داستان :ویکتور که یک کارآفرین باهوش است , وقتی آنتوان که یک کارآفرین باهوش است , زندگی اش را وارونه نشان میدهد : ترکیب artifices تئاتر و بازسازی تاریخی , این شرکت به مشتریان خود فرصتی میدهد تا به دوران انتخابی خود بازگردند . ویکتور سپس آن را به یاد آورد که یک هفته از عمرش را به یاد آورد : جایی که 40