"اوا"، "اینگرید" و "بیبی" سه مادری هستند که در یک زایشگاه بستری شده اند.در طول یک دوره چند روزه آنها داستان زندگی خود را برای یکدیگر تعریف کرده و تصمیم می گیرند نوزاد خود را ...
«فانی» (آلوین) و «الکساندر» (گوو) زندگی خوش و آرامی را با مادر و پدرشان، «اسکار» (ادوال) و «امیلی اکدال» (فرولینگ)، که در کار تیاتر هستند، می گذرانند. با مرگ پدر در اثر سکته ی قلبی ...
"اینگبرگ" مربی پیانویی است که دخترخوانده خود "نلی" را به سنین نوجوانی رسانده است.وقتی "نلی" هجده ساله می شود،پیدا شدن "جنی" کادر واقعی او "اینگبرک" را غافلگیر می کند."جنی" می خواهد او را به شهری ...
در استکهلم، عکاس مد سوزانه فرانک دلش برای معشوقش هنریک که به همراه همسر و فرزندانش در گوتنبرگ زندگی می کند تنگ شده است. از طرفی دوریس مدلی بیست ساله و ساده لوح در رابطه ...
"بریت" زنی جوان با مشکلات بسیار است.او قصد خودکشی داشته و افسرده است.از آنجایی که برایش غیرممکن است با مادرش زندگی کند،بیشتر سالها را در موسسات مختلف می گذراند.اکنون او شغلی در یکی از کارخانجات ...
یک زوج نیازمند با مشکلات زناشویی، از سفر خود به ایتالیا بازگشته و وارد استکهلم می شوند.در همین حین، یک زن بیوه در مقابل اغواگری دو شخص مقاومت می کند و...
سه بازگیر برای بازجویی احضار می شوند. آنها با اتهامات مبهم قاضی روبرو می شوند. بازجویی قاضی بسیار خشن و بی رحمانه بوده، آنها را تحقیر کرده و اعتماد به نفسشان را متزلزل می کند...
پروفسور «بورگ» همراه عروسش، «ماریانه» که در زندگى زناشویى با همسرش مشکل دارد، براى دریافت دکتراى اقتصاد ( در پنجاهمین سالگرد فارغ التحصیلی اش از دانشگاه ) به لوند میرود... تمامی فیلم در 24
«اليزابت فوگلر» (اولمان) بازيگري است که ناگهان تصميم مي گيرد سکوت اختيار کند تا ظاهرا ديگر مجبور نباشد در زندگي »نقش« بازي کند و دروغ بگويد. اما «آلما» (آندرسون) پرستاري که مأمور مراقبت رواني او ...
هری لاند نوجوان نوزده ساله با مونیکا هجده ساله،دختری بی پروا و سرکش آشنا شده و عاشق یکدگیر می شوند.آنها خانواده و کار خود را در شهر کوچک خود رها کرده و به وسیله قایق ...
در قرن نوزدهم، شعبده بازی به نام “آلبرت امانوئل فوگلر” (فون سیدو) با گروهی سیار وارد شهر کوچکی در سوئد میشود که مردمش اعتقادی به جادو ندارند. گروه با راهنمائی “فوگلر” شروع به بازی با ...
پس از پانزده سال زندگی مشترک،"دیوید" و "ماریان" از هم جدا می شوند."دیوید" با یکی از بیماران خود رابطه مخفیانه برقرار کرده و "ماریان" درگیر معشوق سابق خود و بهترین دوست همسرش "کارل آدام" می ...
"هنریک ولگر" کارگردان آرام و متفکر تئاتر معمولا پس از تمرینات در سالن می ماند تا فکر کرده و طرح نمایش را آماده کند.یک روز "آنا" در جستجوی یک دستبند باز می گردد.او درباره نفرتش ...
"راشل"،"مارتا"،"کارن" و "آنت" با چهار برادر ازدواج کرده اند.در حالیکه منتظر همسران خود برای بازگشت به خانه هستند؛آنها داستان ازدواج خود را به یکدیگر می گویند.در حالیکه آنها داستان خود را به یکدیگر می گویند؛خواهر ...
"جیمز فورلنگ" متوجه قدرت عجیبی در خود می شود که به دلیل تصادفی که باعث کشته شدن پدر و مادربزرگش شد به وجود آمده است.در شوک کشف این قدرت او خود را در جنگل حبس ...
امیلی در ظاهر همه چیز دارد اما روزی به این نتیجه میرسد که باید برای به دست آوردن چیز های بهتری تلاش کند، او در این راه با مایکل که یک هنرمند حرکات هیپ هاپ ...
«سلما» (بيورک)، مهاجر چک، زني است جدا شده، پسري (کوستيک) دارد، در کارخانه اي در يکي از مناطق روستايي امريکا کار مي کند و رفته رفته بينايي اش را از دست مي دهد. تنها عاملي ...
این فیلم که در سال 1987 و در اسلو اتفاق می افتد، داستان پسری 17 ساله ای را دنبال می کند که قصد دارد از تربیت سنتی خود فرار کند و اولین گروه بلک متال ...
فیلمی بر اساس رمان پرفروشی با همین نام نوشته پیتر هئوگ که داستان خود را در شهر کپنهاگن برفی روایت می کند. جایی که جسد پسر بچه ای به دلیل افتادن از بلندی پیدا می شود و فیلم درباره دوست این پسر بچه یعنی اسمیلا جسپرسون است.
زندگی ادل زمانی که با اما آشنا می شود، به کلی تغییر می کند. اما زنی جوان است با موهای آبی است که به ادل کمک می کند تا به چیزهایی که برایش دست نیافتنی ...
ویکتور (ویلیام لوی) یکی از خوش تیپ ترین مردان جهان است ، اما او راز عمیقی دارد – او یک آدمکش خونسرد است. ویکتور بزرگ شده است تا فقط یک کاری را انجام دهد و آن کشتن برای پول است.. هنگامی که او به خانه رییس بی رحم باند مواد مخدرفرستاده می شود تا آخرین پول خود را برای انجام قتل دریافت کند ، با زنی زیبا به نام سارای (آلیشیا سانز) روبرو می شود که مجبور شده است 9 سال آخر عمر خود را با رییس باند مواد مخدر بگذراند. پس ازآنکه ویکتور آنجا را ترک میکند ، سارا شانس خود را برای آزادی با مخفی شدن درماشین امتحان می کند. اما اوضاع طبق برنامه پیش نمی رود و به جای آنکه به خانه خود بازگردد ، خود را در چنگال مرد خطرناک دیگری می بیند. هنگام فرار از رییس باند مواد مخدر و افراد بی رحمش ، ویکتور با وجدان خود روبرو می شود و او این خطر را می پذیرد که باید از اسیرش محافظت کند. در پایان ، جذابیت سارای ناخودآگاه بر ویکتور اثر غیرقابل انکاری می گذارد و او را در آغوش یک قاتل قرار می دهد..
ديانا، با رضايت و خوشحالي با پائولو ازدواج كرده ، اما به خاطر شور و اشتياق شديد او به روابط جنسي ، معمولا به روابط جنسي كوناه مدت پايان مي دهد. او اين موضوع ...
چهار دختر دانشجو در زمان تعطیلات بهاری خود بعد از دزدی از یک رستوران به زندان می افتند اما یک دلال مواد مخدر برای آنها وثیقه گذاشته و انها را آزاد می کند تا آنها ...
داریو یک ناشر خرده پا است. او به فستیوال ادبی مانتووا ملحق میشود. همسرش مارتا، او را به خاطر این کارش سرزنش میکند. لئون یک عکاس فرانسوی است. زمانی که داریو مشغول به کارهای خود ...
فیلم در ایالتی اشغال شده در قسمت آلمانی ایتالیا در سال 1944 میگذرد. چهار مرد اصلی ماجرا به ترتیب دوک، اسقف، عالیجناب و رئیس جمهور خوانده میشوند. آنها در وهله اول موافقت میکنند که با ...
مورفی که یک آمریکایی ساکن فرانسه است با دختری به نام الکترا وارد رابطه ای پرهیجان و داغ می شود ولی وقتی آنها همسایه زیبایشان را به خانه دعوت می کنند همه چیز تغییر می ...
داستان در فصل تابستان و در شهر نیویورک میگذرد که دختری در اولین دیدار با یک پسر، عاشقش می شود. آنها پس از مدتی قرار میگذارند تا در یک مهمانی که در شبی خاص برگزار ...