مکس پیترسون وکیلی است که به شغل خود اعتیاد دارد. او موفق شد با وجود کاهش تعداد نیرو های سازمان، شغل خود را حداقل برای زمان کنونی حفظ کند؛ اما فشار کاری وارده بر او سه برابر شده است. از زمانی که مکس از همسرش جدا شد، سرپرستی دخترش به صورت نوبتی بین پدر و ما
یک خانوادهی چهار نفره از بالتیمور، به مزرعهای در روستای ویرجینیا نقل مکان میکنند. این خانواده در مسیر خود با سگی رو به رو میشوند و تصمیم میگیرند که به او سرپناه دهند. این سگ همراه و محافظ پسر خانواده میشود و به او کمک میکند که خود را با زندگی روستا
داستان در مورد یک جوان با استعداد است که همیشه آرزو داشته با موفقیت بزرگی در زندگی اش دست یابد. او در اولین روز کاری اش اخراج می شود و متوجه می شود که آن ...
«ميچ رابينز» (کريستال)، «اد فوريلو» (کربي) و «فيل برکوييست» (استرن) که هميشه تعطيلات سالانه شان را با هم مي گذرانند، امسال تصميم گرفته اند سوار بر اسب همراه با عده اي توريست ديگر و به ...