جوزف که به دنبال کار به عنوان ویولونیست است، با یک زن جوان ثروتمند آشنا می شود. او را با وجود لذتگرایانهای عاری از عدم تحمل مذهبی آشنا میکند. یوزف یک سفارش باورنکردنی دریافت می کند: نوشتن اپرا برای سن کارلو.
مارکو جیمزسون تنها خواسته اش این است که شهروندی دانمارک را دریافت کند. او مانند یک نوجوان معمولی به مدرسه می رود. یک روز مارکو با جسد یک مرد روبرو می شود و از آن جایی که از وسعت کار های خلاف عموی خود آگاهی دارد، تصمیم می گیرد از محل فرار کند. او به زودی م