الیزابت یک معلم واقع گرا و داناوان یک تاجر نیویورکی محتاط است. آن ها از نظر شخصیتی با هم تفاوت های زیادی دارند و این بدان معناست که نامزدی و ازدواج آن ها امری غیر قابل پیش بینی نیست.
طراح داخلی، لیلی، به خانه برمی گردد تا به عمه اش مگی کمک کند تا تختخواب و صبحانه اش را برپا کند، زمانی که با مارکوس، یک خلبان هواپیمای دریایی خوش تیپ آشنا می شود؛ کسی که کارش رساندن سگ های نجات یافته است و به لیلی کمک می کند تا دریابد که خانه واقعاً جایی است که قلب انجاست...
پس از حوادث نسخه قبل این فیلم آنا در فکر جدایی از کریستین است و این تصمیمش عملی می شود اما مدتی بعد کریستین از آنا درخواست می کند تا طبق شرایطی که آنا گفته ...
الیزابت اسکات زنی تنها بهمراه سگش می باشد که از زندگی یکنواخت خود خسته شده است. یک روز او به طور اتفاقی در مراسم نمایش سگ های نیویورک با مردی آشنا می شود که بنظر می آید خیلی با هم تفاهم دارند…