جوزف کوچر یک فروشنده ی بازنشسته است. او برای این که به خانه ی سالمندان نرود، تصمیم می گیرد خانواده ی پسرش را ترک کند. او سفری جاده ای را آغاز کرده و در مسیرش با یک نوجوان حامله دوست می شود. جوزف به این دختر کمک می کند که فرزندش را به دنیا بیاورد و در این
در سال 1982 سه دوست (که بعدها بعنوان بنیانگذاران شرکت کامپک از آنها یاد می شود) تصمیم میگیرند رایانهی قابل حملی بسازند تا با غول تکنولوژی آن زمان یعنی شرکت IBM رقابت کنند و...