یک گروه شرور موتور سوار خلافکار تصمیم دارند شهری کوچک در آریزونا را نابود کنند. یکی از کهنه سربازان جنگ که در حال بازدید از یکی از دوستان قدیمی خود در این شهر می باشد به همراه چندین تن از ساکنان این شهر که چیزی برای از دست دادن ندارند، تصمیم می گیرند با ر
یک جانی روانی به طور تصادفی از آسایشگاه روانی آزاد می شود. کارمندان تلاش می کنند این خبر را پنهان کنند، اما روانپزشک جوان به شهری که او در آنجا چندین قتل انجام داده, سفر می کند تا مردم محلی را آگاه کند.
.گروهی از نوجوانان تعدادی هیولا در یکی از ساختمان های پل گلدن گیت پیدا می کنند ولی وقتی با مقامات اجرایی در اینباره حرف می زنند کسی حرف شان را باور نمی کند.
«سِر ادوارد ماترسن» (گرینجر)، بانکدار ثروتمند، «سرهنگ آلن فاکنرِ» با تجربه (برتن) را به همکاری میخواند تا «جولیوس لیمبانی» (نتشونا)، رئیسجمهور یک کشور آفریقائی را از اسارت دیکتاتوری به نام «ژنرال ندوفا» برهاند. «فاکنر» در ...