داستان نقاشی به نام داون گلدی که ظاهراً زندگی عالی دارد. گالری پر رونق، همسر دوست داشتنی و پسر 2 ساله با استعداد. اما مرگ غم انگیز دوست صمیمی اش، کوری، در دو سال قبل هنوز او را آزار می دهد.
رویارویی غیرمحتمل بین طراح دکوراسیون کریسمس، لزلی میجر، و تاجری که تلاش میکند به سنت کریسمس در چسترتون پایان دهد، باعث میشود لزلی از تمام جذابیتهای کریسمس خود برای عشق به کریسمس استفاده کند.
دوستی قدیمی که در طول کریسمس دوباره از سر گرفته می شود. قرار گرفتن در خاطرات و عادات گذشته به او انگیزه می دهد در مورد دوست نداشتن تعطیلات تجدید نظر کند.