داستان فردی به نام ارجون که ناظر جلوههای بصری می باشد و در زندگی خود شکست عشقی بزرگی خورده است. روزی از روزها تصمیم میگیرد که دوست خود را برای معالجه ببرد. به نظر میرسد که دوست او توسط یک روح شیطانی تسخیر شده است. ارجون در طی مسیر با دختری آشنا میشود
در روستای کریشنا ونی، مالاویکا نیر به دلیل اینکه هنوز ازدواج نکرده، از خانه فرار می کند. در همان زمان به دلیل پیشنهادات ازدواج راج تارون، بوجیج نیز از خانه فرار می کند. به طور تصادفی هر دو آنها ...