در سال 1996 ، مارچلو ماسترویانی از زندگی به عنوان بازیگر صحبت می کند. یک خاطره فلسفی که از موضوعی به موضوع دیگر منتقل می شود و از منظر یک فرد بالغ به گذشته نگاه می کند. او داستان هایی در رابطه با فلینی و دسیکا بیان می کند که ...
جولیو 19 ساله به تازگی محل زندگی خود را ترک کرده تا به حومه لیسبون برود. او در منطقه ای فقیرنشین با عمویش زندگی می کند و روزها را به عنوان شاگرد کفاشی می گذراند.
کارگردانی به نام فردریک مونور با به پایان رساندن فیلمی صامت در مورد لیسبون به مشکل برخورد می کند. او از دوست خود، مهندس صدا فیلیپ وینتر درخواست کمک می کند. چند هفته بعد که ...