در آسانسور مردی شانه مری را لمس می کند و از راه دور با او صحبت می کند. از آن روز همه چیز در زندگی مری تغییر می کند، او شروع به خواندن ذهن مردم می کند که به نوعی رادیوی زنده تبدیل می شود و به زودی به سمت یک مسیر خونین رانده می شود.
یک عکاس منزوی و بی خواب، برای عکاسی از یک مشتری مرموز در جنگل و در اواخر شب استخدام شده است. وی به زودی خود را درگیر اتفاقاتی می بیند که به قیمت جانش تمام خواهد شد.
بعد از یک گرفتاری غیرقابل پیش بینی و خشونت آمیز که دنیا و زندگی روونا همبلتون را زیر و رو می کند، او در خیابان های لس آنجلس شب به شب برای زنده ماندن در تلاش است. اگر درمانی برای بیماری او وجود داشته باشد، روونا هنوز آن را پیدا نکرده است.