داستان زوجی به نام های لیزت و همسرش چینو که با مشکلات زناشویی روبرو هستند. لیزت از بچه ها خسته شده و در کنارش چینو نیز از مشکلات شغلی رنج می برد. مادر چینو، رزاریا، از لیزت متنفر است و وقتی چینو به زندان می رود اوضاع به گونه ای متفاوت برای لیزت تبدیل می
زندگی با «الیجا »سرناسازگاری دارد.ناپدریش زندانی میشود و مادرش راهی تیمارستان میشود،او در پرورشگاه زندگی میکند.اما استعداد شگرفش در عکاسی بورسیه کالج را نصیب او میکند.ولی الیجا، در دعوای خیابانی مردی را به قتل میرساند و پشت میله های زندان میرود.