هان کوچولو با مادربزرگش، عمه هان هسیائو، در کوهستان زندگی می کند. در روزهای بارانی، هان کوچولو جلوی شومینه می نشیند و به قصه های رنگارنگ و مرموز عمه هان هسیائو گوش می دهد. یک روز مجروح و در حال مرگ را می بیند...
داستان فردی به نام "آ تک" که در تلاش است تا گروه متال مورد علاقه اش، چتونیک، را پیدا کرده و آنها را ترغیب کند تا در زادگاهش در جنوب تایوان، یک کنسرت برگزار کنند.