فیلم های بازیگر کاندلا پنیا (Candela Peña)

بارسلونا، 2017. شرکای سابق پس از پنج سال ندیدن یکدیگر و گذراندن دوران سختی در زندگی خود مجددا همدیگر را ملاقات می کنند.

لوسی، گریسی و ماری، سه خواهر هستند که در مراسم ازدواج پدرشان با زنی که 45 سال کوچکتر از اوست, شرکت می کنند. در طول ضیافت، شوهر لوسی در یک تصادف جان خود را از دست می دهد. با وجود این فاجعه، این سه نفر باید به تعهد خود برای اجرای تئاتر در بنیدورم در ماه

داستان جوان نجیب زاده ای به نام کالیستو که عاشق ملیبیا، دختر یک تاجر ثروتمند می شود.

داستان فردی به نام پاز که پس از ملاقات یک شفادهنده هندی، کنترل خود را بر آنچه او می گوید از دست می دهد و شروع به صحبت کردن از همه چیز است که به ذهن او می آید.

داستان سه زوج که در آستانه چهل سالگی تلاش می کنند تا از طریق روابط بین فردی اقدام کنند. آنها در جستجوی عشق و آینده بهتر، در زندگی شان با چالش های روزمره روبرو می شوند.

روزا در آستانه 45 سالگی است و متوجه می شود که او زندگی خود را برای خدمت به دیگران سپری کرده است. بنابراین او تصمیم می گیرد همه چیز را پشت سر بگذارد و زندگی اش را خودش اداره کند و آرزو هایش را تحقق بخشد.

در دنیای عجیب و غریب امروزی که که افراد هر لحظه رنگ عوض می کنند ،سوالی چالش برانگیز ایجاد می شود : یعنی یافتن شخصی که شما را همانطور که هستید بپذیرد. گاهی اوقات، این بدان معناست که ابتدا خود را پیدا کنید.

تاجری به نام کارلوس درخواستی مبنی بر میانجی گری از سوی یک مهندس آمریکایی دریافت می‌کند. این مهندس در صنعت نفت فعالیت می‌کرده و ....

۲۰۱۹، ادینبورگ (اسکاتلند). اوا یک وکیل موفق اسپانیایی است که قول دارد با استوارت، وارث خانواده اشرافی و ثروتمند مک‌دونالد ازدواج کند. اما همان روز که آن‌ها نامزدی را اعلام کردند، او یک تماس تلفنی از مادربزرگش سوفیا دریافت می‌کند تا اعلام کند: عروسی بعدی او با سل یا، دوست مادام العمر او. اوا با درنظر گرفتن آن به عنوان یک خطر جدی در نظر دارد که جایگاه مهمی در دنیا داشته باشد، زیرا اخلاق محافظه‌کار مک‌دونالد (به امید داشتن یک زندگی نرمال دور از خانواده عجیب و غریب)، اوا Lanzarote در جزایر قناری (غرب به آفریقا بلکه متعلق به اسپانیا)در تلاش برای جلوگیری از ازدواج است. اوا، با کمک یک غریبه بعد از از دست دادن اتوبوس در فرودگاه، اوا از خانه پشتیبانی می‌کند، جایی که او با سوفیا، سل یا و Perla، پسر خاله معلول ذهنی، که در خانه زندگی می‌کند و به عمه صوفیا می‌رسد، زندگی می‌کند. در همان زمان که مادر اوا ناتاشا با مراسم ازدواج از صوفیا حمایت می‌کند، خانواده او از دیدار سعید، برادر stranded اوا، شگفت‌زده شده‌است.

«استبان» جوان آرزو دارد که یک نویسنده بشود، و به همینطور حقیقت را در مورد پدرش که همیشه توسط مادرش مخفی شده، پی ببرد...