هنگامی که کتی به اردوگاه اسب می رسد، متوجه می شود که باید با استیسی، دختر بدجنس ساکن کنار بیاید. همانطور که رقابت داغ می شود، کتی یاد می گیرد که ارزش واقعی دوستی واقعی را تشخیص دهد.
هنگامی که یک مصدومیت سرنوشت ساز یک دختر عادی را به دیدن رویاهای پیشگویی تبدیل میکند، او مجبور می شود برای نجات خانواده و اثبات عقل خود، با زمان رقابت کند.
آتش نشانی به نام تام هچر به انتهای خط رسیده. او که جان مردم را نجات می دهد در نجات همسرش از سرطان درمانده است. دخترش هم با این قضیه دست و پنجه نرم میکند. تام باید در سخت ترین شرایط زندگی ایمانش را بیازماید...
در اردوگاه تابستانی اسب سواری، فصل جدیدی آغاز شده است اما اینبار همه چیز متفاوت است. یک مشاور جدید، مربی جدید و دوستی هایی که میان آن ها به وجود آمده و برای یک عمر ادامه پیدا میکند.
هنگامی که یکی از اُمیدهای رشتهی ژیمناستیک یعنی "سامانتا ویک" از تیم المپیک خط میخورد، تصمیم میگیرد که به دنبال رویاهایش رفته و به رشتهی اسب سواری برود و به گروه دختران اسب سوار بپیوندد، ...