جورجینیو، دوست سفید پوستش ریکو، لیسی و پائولینیو بهترین دوستان بی خانمان هستند که در زاغه ای در تپه ای در کوپاکابانا زندگی می کنند. آنها زندگی ناامید خود را با بادبادک بازی می کنند. تلاش برای زنده ماندن با تهیه غذا از بازار خیابانی یا ...
فیلم بر اساس کتابی به قلم برنده جایزه نوبل ایویند جانسون ساخته شده و داستان پسری را روایت می کند که در خلال جنگ جهانی اول در مناطق روستایی سوئد زندگی می کند...
پسر 8 ساله سوئدی با وجود نیت خیرش همیشه به دردسر می افتد و پس از آن در محوطه ای محبوس می شود. وی در یک مزرعه (قبل از اختراع برق و اتومبیل) با مادر، پدر ،خواهر ، خدمتکار و یک پیرزن زندگی می کند.
پترسون و بندل هر دو فرسوده و از کار افتاده شده اند. علی رغم این تصمیم آنها برای شروع به تجارتی برای ثروتمند شدن می کنند. آنها بی تجربه هستند و با کلاهبرداری و بهره برداری سعی در پیشبرد اهداف خود را دارند.
در میانه قرن نوزدهم، "کریستینا" و "کارل اسکار" در دهکده ای کوچکی در جنوب سوئد زندگی می کردند. آنها با هم ازدواج کرده و تلاش می کنند در زمین کوچکی زندگی کنند. اما زمین کوچک، ...
جزيره ي يوتلند. «الکساندر» (يوزفسون)، استاد دانشگاه، پس از شنيدن خبر يک بحران عظيم هسته اي نذر مي کند که در صورت بازگشت دنيا به وضع عادي، هر چه را که دارد واگذار کند.
مدیکن یک دختر سوئدی است که در خانواده ای سطح بالا رشد یافته. او در زمان جنگ جهانی بزرگ شده است که سوئد در آن نقشی نداشت. او با خوشحالی همراه خانواده اش زندگی می کند و دنیای اطرافش را تجربه می کند و کار های شجاعانه و دیوارنه وار انجام می دهد
Rasmus در یک یتیم خانه زندگی می کند. او خوب است، اما می خواهد یک مادر و یک پدر باشد، و گاهی اوقات بعضی ها برای یافتن یک کودک می آیند، اما آنها همیشه فورا ...
در یکشنبه ای زمستانی،کشیش یک کلیسای کوچک برای گروه کوچکی سخنرانی می کند در حالی که در سرماخوردگی و بحران در اعتقاداتش رنج می برد.پس از سخنرانی او به ماهیگیری که دچار اضطراب است مشاوره ...
کورنیلوس منتقدی پرمدعا زندگینامه ای درباره ویولون زنی مشهور می نویسد و برای انجام اینکار باید چند روزی را در خانه او سپری کند. او مقدماتی برای مصاحبه با او تدارک ندیده اما با استفاده ...
شیطان که از خلوص یک دختر جوان ناراحت است "دون خوان" را از جهنم برای گمراه کردن "بریت ماری" بیست ساله و از بین بردن اعتقادات و پاکی او به زمین می فرستد...
«فانی» (آلوین) و «الکساندر» (گوو) زندگی خوش و آرامی را با مادر و پدرشان، «اسکار» (ادوال) و «امیلی اکدال» (فرولینگ)، که در کار تیاتر هستند، می گذرانند. با مرگ پدر در اثر سکته ی قلبی ...