نامزد جورج که حدود ده سال قبل ازدواج ناموفقی داشته همواره با حسرت و تأسف از تجربه ناموفقش یاد میکند. جورج آرزو دارد که ای کاش شرایط مهیا بود و او میتوانست اوضاع را تغییر دهد، ناگهان جورج به ده سال قبل باز میگردد، در حالی که چند روز به عروسی بیشتر نمانده
"جسیکا استین" مجرد،موفق،روزنامه نگار و عضو یک خانواده یهودی است که در نیویورک زندگی می کنند.اما وقتی با زنی آشنا می شود متوجه می شود که خود و احساسش را به خوبی نمی شناخته...