« بيگ جان مك مسترز » ( گيبل ) و « اسكوار جان سند » ( تريسى ) دو جويندهى نفت هستند كه فراز و نشيبهاى مالى آنان با مشغلههاى عاطفىشان در هم آميخته است.
دختری ساده لوح که علاقه زیادی به داستان پریان دارد، پس از ترک یتیم خانه ای در بوداپست تصمیم می گیرد به انسانهای فقیر کمک کند اما متوجه می شود این کار زندگی اش را ...
سوفی عاشق ادموند بود، اما پس از اینکه والدینش او را مجبور به ازدواج با اوکتاویوسِ ثروتمند کردند، ادموند آنجا را ترک کرد. چند سال بعد ادموند به همراه پسرش ویلیام به آن شهر بازگشت ...
« آلفرد كراليك » ( استوارت ) كه در يك مغازهى فروش كالاهاى چرمى در بوداپست كار مىكند ، با دختر رؤياهايش كه هرگز او را ملاقات نكرده است ، مكاتبات لطيف و شاعرانهاى دارد ...
« دوروتى » ( گارلند ) که در مزرعه اى در کانزاس نزد خویشاوندانش زندگى میکند، در اثر گردبادى به سرزمین هایى بر فراز ابرها و آن سوى رنگین کمان میرود...
«هملت» ( برانا )، پسر پادشاه دانمارک را به زادگاهش فرا مي خوانند تا در مجلس ترحيم پدر و مراسم ازدواج مادرش ( کريستي ) با عمويش ( جيکوبي ) شرکت کند. هملت که پي ...
"کس براون" پس از تمام شدن زندگی مشترکش با "ایزابل" در آستانه ازدواج برای بار دوم قرار دارد.اما وقتی متوجه می شود "ایزابل" نوزادش را در اختیار دارد،او را می رباید و...