داستان یک مدیر موزه که مدت هاست طلاق گرفته و یک دختر جوان را به عنوان معشوقه خود در نظر می گیرد. اما وقتی شوهر سابق او نیز با یک دختر رابطه برقرار می کند، همه چیز به سرعت پیچیده تر می شود.
شرکت هواپیمایی یک جت "کنکورد" بدست آورده است. این جت برای اینکه حسن نیت خود را برای بازی های المپیک 1980 نشان بدهد از واشنتگن تا پاریس و از آنجا تا مسکو میرود اما ...
"جولی" جوان به همراه پدرش در عمارت بزرگی در اواخر قرن نوزدهم زندگی می کنند. او اخیرا نامزدی خود را به هم زده اما به یکی از خدمتکارانش "ژان" علاقه مند است. آنها یکی از ...
«ماریانه» (اولمان) و «یوهان» (یوزفسون) که ده سال است ازدواج کرده اند، آرام آرام، دچار مشکلات بسیار میشوند؛ به خصوص که «یوهان» به یکی ز شاگردانش، «پائولا»، علاقه مند شده است...
کورنیلوس منتقدی پرمدعا زندگینامه ای درباره ویولون زنی مشهور می نویسد و برای انجام اینکار باید چند روزی را در خانه او سپری کند. او مقدماتی برای مصاحبه با او تدارک ندیده اما با استفاده ...
شیطان که از خلوص یک دختر جوان ناراحت است "دون خوان" را از جهنم برای گمراه کردن "بریت ماری" بیست ساله و از بین بردن اعتقادات و پاکی او به زمین می فرستد...
"آندرس" با پایان یافتن ازدواجش و انزوای احساسی اش،با زوجی که دچار مشکلات روحی و روانی هستند آشنا می شود.در این حین او با "آنا" که در غم از دست دادن همسر و پسرش قرار ...
"اوا"، "اینگرید" و "بیبی" سه مادری هستند که در یک زایشگاه بستری شده اند.در طول یک دوره چند روزه آنها داستان زندگی خود را برای یکدیگر تعریف کرده و تصمیم می گیرند نوزاد خود را ...
پروفسور «بورگ» همراه عروسش، «ماریانه» که در زندگى زناشویى با همسرش مشکل دارد، براى دریافت دکتراى اقتصاد ( در پنجاهمین سالگرد فارغ التحصیلی اش از دانشگاه ) به لوند میرود... تمامی فیلم در 24
«اليزابت فوگلر» (اولمان) بازيگري است که ناگهان تصميم مي گيرد سکوت اختيار کند تا ظاهرا ديگر مجبور نباشد در زندگي »نقش« بازي کند و دروغ بگويد. اما «آلما» (آندرسون) پرستاري که مأمور مراقبت رواني او ...
در قرن نوزدهم، شعبده بازی به نام “آلبرت امانوئل فوگلر” (فون سیدو) با گروهی سیار وارد شهر کوچکی در سوئد میشود که مردمش اعتقادی به جادو ندارند. گروه با راهنمائی “فوگلر” شروع به بازی با ...
پسر یک نجیب زاده رده بالای سوئدی در مکانی خاص تعلیم و آموزش دیده و سپس بعنوان یک شوالیه به سرزمین مقدس فرستاده می شود تا طلب بخشایش عشق ممنوع را کند...