داستان فردی به نام مارکو پاریسی که به مدت سی سال، در یک کارخانهی کوچک، واقع در تورین، کار کرده است. این کارخانه ورشکست میشود و متولی ورشکستگی به او یک سال فرصت میدهد تا سرمایه گذاران را برای سرپا کردن دوبارهی شرکت، یافت کند. در انتها سال، خود مارکو تص
روز عيد است و مردم كه مىتوانند از حكمرانان رمى براى يك محكوم به مرگ تقاضاى عفو كنند، از ميان » حضرت مسيح « ( روى مانگانو ) و » باراباس « ( كويين ) يك صدا عفو » باراباس « را طلب مىكنند. » باراباس « را به عنوان برده به معادن گوگرد مىبرند، و در آن جا به لطف يكى از پيروان » مسيح « ( گاسمن ) با تعاليم حضرت آشنا مىشود...
داستان فیلم درباره ی پروفسوری به نام رابرت لانگدون می باشد که در یک بیمارستان ایتالیایی به هوش می آید. او که حافظه اش را از دست داده است با دکتر بروکز همراه می شود ...