دو مادری که رویاهایشان در برادوی به تعویق افتاد، با هم در مسابقه استعدادیابی تلویزیونی شرکت میکنند و یاد میگیرند که برای تبدیل شدن به آنچه میخواهند یا آن چیزی که میخواهند باشند، هیچوقت دیر نیست.
امبر مورلی، طراح گرافیک و تصویرگر مشتاق کتاب داستان در منهتن، وقتی میفهمد مزرعه درخت کریسمس مادربزرگش را به ارث برده است، شگفتزده میشود. او به زادگاهش ویلو هیل برمی گردد آن را بفروشد.
سام قبل از تعطیلات از خواهرزاده و برادرزاده اش نگهداری می کند و وقتی از همسایه خوش تیپ آنها جیسون کمک می گیرد، خود را در یک رابطه عاشقانه غیرمنتظره می بیند.
عروسی رویایی یک عروس تازه نامزد توسط مادرشوهر آینده او در معرض تهدید قرار می گیرد، زمانی که یک تغییر ناگهانی در برنامه ها باعث می شود عروسی کامل او در ماه ژوئن در فضای باز به تاریخ زمستانی ژانویه برسد.
کارلتون در تصادف شدید اتومبیل حافظه خود را به طور موقت از دست می دهد و حتی نام خود را هم بخاطر نمی آورد. او جزئیات تصادف را که به تدریج به یاد می آورد کنارهم می چیند و بلاخره بیاد می آورد که هنگام تصادف دخترش هم همراهش بوده اما اکنون خبری از او نیست.